اسمات

3 results
Order by

شب وحشی

من می‌توانم به تو کمک کنم تا به هر چیزی که می‌خواهی تبدیل شوی. چه چیزی را بیشتر آرزو می‌کنی؟” او در حالی که موهایش را از پیشانی‌اش کنار می‌زد، با صدایی مهربان پرسید. “واقعا فکر کردی من کسی را به صمیمیتی که با تو داشته باشم، در آغوش می‌گیرم؟” خجالت‌زده نگاهش را دور کرد و دست‌هایش را به هم فشرد تا سفیدی در آنها نمایان شود. “حتی فکرهایت هم احمقانه است. تو به خوبی از هویت من آگاهی…” “بله، می‌دانم.” “پس بگو. من کی هستم؟” دستی که در حال بازی با موهایش بود، به آرامی از کنار چانه‌اش عبور کرد و به گلویش رسید. با آزمایش قدرتش، به آرامی فشار بیشتری وارد کرد و او را وادار به نگاه کردن به خود کرد. وقتی او را با گردن بلند کرد تا پاشنه‌هایش کمی از زمین بلند شود، نفسش به شدت دردناک شد. “من هم سرنوشت خواهرت را در دست دارم.” او توانست درد در چشمانش را ببیند؛ چیزی در درون او شکسته بود. چشمانش که روزی مانند آسمان پرستاره شب بودند، حالا هیچ ستاره‌ای در خود نداشتند. وقتی نور چشمانش را در حال محو شدن دید، دستانش را شل کرد و دیگر سعی نمی‌کرد از او فرار کند. او به‌طور غریزی این را می‌دانست. این حس که شبیه خیس شدن در آب گرم بود، قطعاً همان چیزی بود که او هوس کرده بود. بله، این واقعاً هوس بود. پس از پذیرفتن احساساتش، شروع به آرزوی تصاحب تمام دنیای او کرد. “اگر نتوانم تو را داشته باشم، همه چیز را نابود می‌کنم.”

66 Chapters

صاحب خونه

یک کارگر نیمه وقت باکره فروشگاه رفاه، یون هیوک، که با برنده شدن در لوتو، در زندگی روزمره خود یک پول بادآورده را تجربه می کند!

20 Chapters

سکس با دختران وحشی

بعد از خراب کردن یه مصاحبه‌ی شغلی، مردی که دیگه چیزی برای از دست دادن نداره، از یه کوه بالا می‌ره تا به همه‌چیز پایان بده. اما وقتی چشم باز می‌کنه، خودش رو تو دنیایی عجیب و غریب پر از موجودات نیمه‌انسان، نیمه‌حیوان می‌بینه. حالا، بین شوک و وسوسه، باید تو این دنیای جدید راهش رو پیدا کنه.

8 Chapters